جدول جو
جدول جو

معنی سرمه مست - جستجوی لغت در جدول جو

سرمه مست(سُ مَ / مِ یِ مَ)
سرمه که به شوخی ورعنایی در چشم کشند. (غیاث) (آنندراج) :
سرمۀ مست به خون خواری چشمت افزود
چون سیه مست شود ترک بلا می افتد.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
، چشم:
همچو کیفیت صحت نبود نشأۀ می
کرده بیهوش چنین سرمۀ مست تو مرا.
ملا طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
کسی که از بسیاری کار کردن دستش پینه بسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه مست
تصویر سیاه مست
کسی که بر اثر نوشیدن نوشابۀ الکی از حالت طبیعی خارج شده باشد، بد مست، بسیار مست
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بدمست. (آنندراج). مردم مست افتاده بیهوش. (ناظم الاطباء). مست طافح. مست مست. مست خراب
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ / مِ)
سرمه سان. بمانند سرمه. همچون سرمه: خاک قدم او را سرمه آسا به چشم کشیدندی. (سعدی)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ مَ)
بدمست. بسیار مست. (غیاث اللغات) (آنندراج). سیاه مست. طافح. رجوع به سیاه مست شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو مَ)
سایندۀ سرمه. که سرمه ساید. سرمه کوب:
در آئینۀ دل خیال فلک را
بجز هاون سرمه سایی نبینم.
خاقانی.
صد جام لبالب است در گرد
در حلقۀچشم سرمه سایش.
شیخ العارفین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ دَ)
آنکه دست او از کار بسیار کردن از آبله خراشیده باشد. (آنندراج) (غیاث) ، کسی که بر دست خود پنبه پیچیده و کارهای سخت و دشوار را میتواند بجا آورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاه مست
تصویر سیاه مست
مست مست مست طافح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
کسی که از بسیار کار کردن دستهایش پینه بسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه مست
تصویر سیه مست
مست مست مست طافح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه مست
تصویر سیاه مست
((مَ))
بسیار مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
((س رَ. دَ))
کسی که از کار کردن زیاد دستهایش پینه بسته باشد
فرهنگ فارسی معین
شنگول، سرحال
فرهنگ گویش مازندرانی